امروز دیدمت عشقم
سلامــــــــ .. من یه پسرم.... عاشق شدم ...همین.. یکـــــــی هستــ تو قلبــــــــــــــــم ... خیلــــــــــــــــــــــــــــــــی دوسش دارم...! خیلی زیاد... ..نمیدونه دوسش دارم..نمیدونه چقدر دوسش دارم.... نمــیدونه... نمیـدونم دوسم داره یا نه ؟ ...ولی..من..عاشقشم ..عاشق..عاشقه چشماشم..عاشقه اون نگاهشم عاشــــــــــــقه اون لبخندشــــــــــــــــ...... آخرشم یه روز .... دلم واسش تنگ شده... این وبلاگم برای اون ساختم..همه ی متناش واســه اونه...

سه شنبه 6 مرداد 1394
ن : عاشق تنها

امروز دیدمت عشقم

سلام نفسم امیدوارم حالت خوب باشه 

میدونم نمیخونی اما چه کنم فقط نوشتن برای تو ارومم میکنه

امروز کاری کردم که نباید میکردم اومدم دیدنت خیلی دلتنگت بودم دیگه نمیتونستم تحمل کنم اومدم  ساعت 10 و نیم رسیدم یکم جلوی دفتر وایسادم معلوم نبودی رفتم داخل شهرتون یکم دور دور کردم بنزین زدم برگشتم ساعت دوازده و نیم شده بود گفتم برم از بشت دفترتوت شاید معلوم باشین از هردو طرف فتم دیدم راهی برای بشت نداره داشتم برمیگشتم که که دفعه دیدم تو از دفتر اومدی بیرون در جا دور زدم و از اون طرف رفتم ماشین سوار شدم اگه بدونی دیدمت چه حسی بهم دست داد انگار هرچی غم و غصه داشتم ازم گرفتن بشت سرت راه افتادم داخل کوچه یکی از هم خدمتی رو دیدم تا باهاش احوال برسی کنم و بیام رفته بودی اخر نفهمیدم کجا رفتی زنگ زدی وقتی صدات رو شنیدم خدا میدونه انگار همه ی دنیا رو بهم دادن خیلی ذوق کردم فکر کردم میای بیرون اما نیومدی صدای اذان گوشیم در اومد رفتم مسجد همون کنار میدون کارگر نماز خوندم  رفیقم زنگ زد گفت اگه نوشهری بیا بیشم یکم بحرفیم میدان ازادی بود رفتم دنبالش یکم حرفیدیم گفتم میخوام برم بیش نامزدم براش یه کادو بخرم گفت چی گفتم نمیدونم چنجا بوتیک رفتیم بسته بود برای رفیقش زنگید اون گفت یه ساعت دیگه میام  منم گفتم دیر میشه من الان میخوام برم گفت منو برسون بعد برو  داشتم میرسوندمش که تو رو دیدم سریع بیادش کردم اومدم دم در دفتر دیدم رفتی داخل خیلی دوس داشتم ببینمت اما تو همش میگفتی برو یه لحظه قاطی کردم خداحافظی کردم اما نمیتونستم برم برگشتم اومدم جلوی دفتر دلمو زدم به دریا اومدم تو باورم نمیشد دوباره دیدمت خیلی دوس داشتم کنارت بشینم اما نزاشتی همش میگفتی برو خیلی ناراحت شده بودم اومدم بیرون یه نخ سیگار کشیدم یه کم اروم شدم برات زنگ زدم دیدم صدات گرفته اومدم بیشت که ارومت کنم اما دیدم واقعا دارم بچه بازی در میارم اومدم زنگ زدی که رفتم باهات حرفیدم اینقده بهم چسبید انگار به خر تیتاب بدی به قول بعضی ها خر کیف شدم 

اما اون اسی که دادی گفتی میخواستی دیوونه بازی در بیاری به خدا داغونم کرد اومدم محمود اباد رفتم لب دریا همون جایی که باهم رفتیم خیلی حالم گرفته شد رفتم همون جا که رو سنگ نشستی هر چی میگفتم بیا بغلم نمیومدی نشستم سیگار کشیدم و گریه کردم که اخر بالا اوردم هوا  چرا اخه چرا؟

چرا با خودت این کار رو میکنی 

من خر هم کاری نمیکنم ای خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا چرا

چرا نفسم باید اینقد عذاب بکشه چرا

مگه چی میشه منو تو مال هم شیم مگه چه گناهی کردم که اینجوری دارم تقاص بس میدم نفسم همش بهم اس دادی که دیگه نیام که دیگه اس ندم که دیگه زنگ نزنم چشم این کارا رو نمیکنم اما جواب این دل لعنتی رو چی بدم که همش تو رو ازم میخواد به خدا خیلی داغونم 

دیدی چقد زشت شدم همش به خاطر تو تو

برای کی خودمو برسم تو که نیستی هنوز کو زشتتر میشم میزارم عکسم رو تو وبلاگ همین تازه رسید خیلی حالم خرابه بهترینکار این بود بنویسم یکم اروم شم

نفسم به خدا امروز نه قصدم اذیت کردن تو بود ونه هوایی کردنت نمیخواستم خودمو اصلا بهت نشون بدم اما دلم طاقت نیاورد

هم از اومدم خوشحالم وهم ناراحت

از این خوشحالم که دیدمت از این ناراحتم که باعث اذیتت شدم شرمندم نفسم ببخشید

دوستت دارم زهرا جون 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان زهرا جون من و آدرس 23101393.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.